«اگر اجباري كه به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش ميزدم، همانجايي كه 22 سال پيش، «آذر»مان، در آتش بيداد سوخت، او را در پيش پاي «نيكسون» قرباني كردند! اين سه يار دبستاني كه هنوز مدرسه را ترك نگفتهاند، هنوز از تحصيلشان فراغت نيافتهاند، نخواستند - همچون ديگران - كوپن ناني بگيرند و از پشت ميز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خويش فرو برند. از آن سال، چندين دوره آمدند و كارشان را تمام كردند و رفتند، اما اين سه نفر ماندند تا هر كه را ميآيد، بياموزند، هركه را ميرود، سفارش كنند. آنها هرگز نميروند، هميشه خواهند ماند، آنها «شهيد» هستند. اين «سه قطره خون» كه بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. كاشكي ميتوانستم اين سه آذر اهورايي را با تن خاكستر شدهام بپوشانم، تا در اين سموم كه ميوزد، نفسرند! اما نه، بايد زنده بمانم و اين سه آتش را در سينه نگاه دارم.»
دكتر علي شريعتى
شايد اين سوال براي يك ناظر بيروني يا دانشجويي كه تازه وارد دانشگاه شده مطرح باشد كه چرا در كشور ما شانزدهم آذرماه را «روز دانشجو» نامگذاري كردهاند و براي نمونه چرا روزي كه اولين دانشگاه جديد در ايران افتتاح شد يا روزي كه اولين گروه دانشآموختگان دانشگاه جشن فارغالتحصيلي خود را برپا كردند يا مناسبتهايي از اين دست، بهانه گراميداشت شأن و منزلت دانشجويان نشده است چراكه عليالقاعده دلمشغولي عمده و خواستههاي اصلي قشر جوياي دانش بايد در زمينههاي علمي شكل و آرايش بگيرد نه در حوزه سياست!
پس 16 آذر 1332 چه مناسبتي دارد؟ روزي كه نظاميان تا دندان مسلح شاهنشاهي با اشاره دولت برآمده از كودتاي 28 مرداد، وارد صحن و سراي «دانشكده فني دانشگاه تهران» شدند و علاوه بر ضرب و شتم دانشجوياني كه به مناسبت ورود معاون وقت رييسجمهور ايالات متحده آمريكا - به عنوان باني اصلي كودتا عليه دولت ملي مصدق – دست به تظاهرات مسالمتآميز زده بودند، سه تن از آنان را به ضرب گلوله از پاي درآوردند و البته از آن پس «خون به ناحق ريخته اين سه آذر اهورايي» الهامبخش مبارزات دامنهداري شد عليه استبداد و استعمار با پيشاهنگي دانشجويان كه «جنبش دانشجويي» نام گرفت.
واقعيت اين است كه انگيزه اصلي كسب دانش، دغدغه حل مساله يا ترديدي است كه در ذهن دانشجو نسبت به راهحلهاي قبلي شكل ميگيرد. روحيه كنجكاوي و بالطبع پرسشگري اهل نظر و تفكر است كه باب اختراعات، ابداعات و كشف ناشناختهها را ميگشايد و دانش بشري ماحصل و انباشت همين تكاپوها و جستوجوهاست. با اين وصف، دانش از سوال پديد ميآيد و طرح سوال و تقلا براي يافتن پاسخ آن، مستلزم وجود حداقلي از آزادي و فرصتهاي برابر است كه بر مبناي تجربه كشورهاي پيشرفته، جامعه و در رأس آن حاكميت سياسي وظيفه تامين و تضمين اينقدر از آزادي فكر، بيان و پس از بيان را برعهده دارد.
با تاسف در طول تاريخ كشور ما، پادشاهان خودكامه نهتنها چنين مسووليتي را بر عهده نگرفتهاند بلكه بر عكس از يك سو راه را بر اهل علم و دانش سد كردهاند و از ديگر سو سعي كردهاند تخم جهل، خرافهپرستي و تعصب كور را بين مردم عادي بپراكنند.
آنها بهطور غريزي ميدانستند كه آگاهي مردم مانع دست اندازي بيقيد و شرط آنها به منابع كمياب قدرت، ثروت و منزلت اجتماعي است. بنابراين از هر طريق كه ميتوانستند جلو فرآيند پژوهش و شكلگيري دانش را ميبستند يا در آن اخلال و انحراف ايجاد ميكردند و البته علت اصلي عقبماندگي كشورهايي نظير ما هم كمابيش همين بوده است.
در طول دو قرن گذشته نيز تاسيسات آموزشي و پژوهشي مدرن، از آموزش عمومي همگاني گرفته تا دارالفنون و پس از آن دانشگاه بهطور جدي با اين مشكل مواجه بوده و هستند. دانشگاهي كه قرار باشد در آن سوال طرح نشود با آموزش سنتي «مدرسي» و تحكمآميز تفاوتي ندارد.
آزادي و آزادگي روح دانشگاه و مايه تحرك و پويايي آن است و نبود آن خفقاني است براي دانشجو و استاد و پس از آن جامعه. با اين حساب پيداست كه اصليترين مطالبه دانشگاه آزادي و عدالت است و نبود يا كمبود آن موجب شكلگيري انواع و اقسام اعتراضها و از جمله جنبشي آزاديخواهانه و عدالتجويانه در بين دانشجويان ميشود كه در خلال انقلاب اسلامي با نام 16 آذر درهمتنيده و رسما به عنوان روز دانشجو از جانب ملت ايران پذيرفته شد.
در طول سه دهه گذشته نيز اين مشعل همچنان فروزان مانده است و به ويژه با فرونشستن توفان راديكاليسم متاثر از جو انقلاب و آميختگي با تعقل برآمده از تجربيات معاصر روشنفكري دينمدار جنبش دانشجويي ايران تلاش كرده با دعوت به صبر و در عين حال تدبير، راههاي جديد و البته مسالمتآميزي براي اصلاح وضع موجود پيدا كند.
به نظر ميآيد تحولات و مشكلات دوران اصلاحات باعث شده اين جنبش دموكراسيخواه و حامي حقوق بشر به پيچيدگيها و موانع ريز و درشت گذار به جامعه مطلوب خود توجه بيشتري نشان دهد. در اين رويكرد به عنوان مثال دموكراسي به مثابه روش نهتنها سر تضاد با ارزشهاي ديني و فرهنگي جامعه ايراني ندارد بلكه با آن در بسياري از گذرگاهها همراه ميشود. شيوههاي ابداعي دانشجويان براي انتقال آگاهي به لايههاي مياني جامعه ايران تحولي نو در ارتباط و تعامل موثر دانشگاه با جامعه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر