۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

آسیب‌شناسی رفتار سیاستمداران در کودتای ۲۸ مرداد؛ ویژه نامه روزنامه اعتماد



آنچه پیش رو دارید ویژه نامه روزنامه اعتماد در مورد کودتای ۲۸ مرداد بعد از قریب به ۶۰ سال از این ماجرا است که شهروندیار به منظور معرفی این نقطه عطف تاریخی در حوادث ایران آنرا به طور کامل منتشر می کند، لازم به ذکر است این مجموعه شامل چندین مقاله از نگاههای متفاوت است
مقدمه روزنامه اعتماد: درباره وقایع تاریخی منتهی به ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دیدگاه ها و رویکردهای متنوعی وجود دارد، از تقدیس و بالا بردن شخصیت های آن گرفته تا تقبیح و رد ایشان. نگرش عالمانه البته بدون در نظر گرفتن این زنده باد مرده باد گفتن ها تاریخ را از چشم انداز امروز می خواند و اشخاص را نیز در جایگاه خودشان بررسی می کند. در پنجاه و نهمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد، مروری داریم بر برخی ابعاد این واقعه، ضمن اشاره به خدمات سیاستمدارانی چون مصدق از نقد او نیز باز نمانده ایم و همچنان معتقدیم تاریخ انتقادی به دور از تمجید و تقبیح ها با اسطوره شکنی از افسانه ها باید بتواند تصویری دقیق و شفاف از وقایع و اشخاص ترسیم کند:
مصائب دموکراسی ایرانی؛ مآیت وکیلیان‌ملکی
از جنبش مشروطیت به عنوان خاستگاه و نماد تجددخواهی ما ایرانیان که بگذریم، دوران نهضت ملی در تاریخ جدید ایران نقطه عطفی است که «شاهنامه آزادی»اش نام نهاده‌اند. نام دکتر مصدق به عنوان رهبر جنبش آزادیخواهی این دوره، به حافظه تاریخی و جمعی ما ایرانیان پیوند خورده است. دکتر مصدق در تاسیس، تعمیق و توسعه نهادهای مدنی در ایران نقش برجسته‌یی ایفا کرد؛ نهادهایی که هر کدام برای زیرساخت‌ها و نهادینه کردن دولتی مدرن اگر کافی نباشد، لاجرم از اهم ضروریات آن است؛ اقداماتی چون «لایحه استقلال کانون وکلا»، «استقلال دانشگاه»، «الغای عوارض مالکانه»، «لغو رسمی بیگاری کشیدن از رعایا» و خیلی از اقدامات متنوع، محوری و استراتژیک دیگر که در ایجاد رفاه عمومی و حال شهروندان موثر واقع شد و بیشتر از هر اقدام دیگری، تداعی‌کننده ضابطه‌های یک دولت مدرن در تاریخ آزادیخواهی ایران است. با گذشت نزدیک به ۶۰ سال از این جنبش، اثرات آن بر فضای سیاسی جامعه چگونه ارزیابی می‌شود؟ چگونه نهضت آزادیخواهی این دوره با بن‌بست و انسداد سیاسی مواجه شد؟ چگونه الگوی دموکراسی ایرانی در آغازین راه خود دور باطل زد و به نقطه صفر بازگشت و از دل آن فرزند شاهی برون تراوید که پدر نیز خود نتیجه و ماحصل بن‌بست سیاسی و انسداد سیاسی حاصل از کج‌راهه مشروطیت شد؟
درصدد نیستم در این نوشتار تمام زوایای ناکامی‌ را که جبهه ملی به آن دچار شد، واکاوی کنم، بل تکیه بر رفتار و تحرک سیاسی می‌کنم که در میان سیاستمداران ما اگر نه منحصر به فرد، بلکه از کاربردشان هیچ اکراه و ابایی ندارند، اگرچه صبغه و مضمونی غیردموکراتیک چاشنی آن باشد. «هیچ یک از سران جبهه ملی کمونیست نیستند، اما چندان نسبت به هم حسد می‌ورزند که معلوم نیست اگر کنترل او از رویشان برداشته شود چه خواهند کرد. آنان حاضرند به حرف او گوش کنند اما حرف از یکدیگر نمی‌شنوند.» (خواب آشفته نفت، ص ۵۸۳) این سخن خود رهبر نهضت ملی ایران، دکتر محمد مصدق است. تحلیل هر واقعه و رویداد سیاسی را چه به «شاهکار سیاسی» بینجامد و چه به «ابتذال سیاسی» کشانده شود باید در رفتار سیاسی لیدرش تحلیل کرد. این درست که انحلال پارلمان از سوی دکتر مصدق نقشه مخالفان را برای ساقط کردن دولت ناکام گذاشت و شاه را به جبر حمایتی از خویش واداشت، و همچنین پس از وقایع ۳۰ تیر از مجلس شورای ملی تقاضای اختیارات قانونگذاری کرد. (قوه مجریه برای مدتی اختیار وضع قانون داشته باشد) با این توجیه که جامعه ایران در آن سیاست‌های لیبرال و دموکراسی موفق نخواهد بود یا قطب‌ها و کانون‌های متعدد قدرت را که مصالح عمومی مردم را در نظر نمی‌گیرند، ناکام کرد یا انتخاباتی که در آن آرای مردم، آرای طبیعی نیست و نمایندگان انتخابی، نمایندگان واقعی مردم نیستند را باطل کرد. انحلال پارلمان و تقاضای اختیارات از مجلس در تاریخ دموکراسی جهان از بنیاد یک بدعت سیاسی و آشکارا زیر پا نهادن قواعد و قوانین دموکراسی‌ای که انتخابات (پارلمانتاریسم) از مولفه‌های اساسی و ارکان کلیدی آن است. این سیاست‌ورزی اگر ماندن در کانون قدرت تصویر و تحلیل نشود، لاجرم بهانه‌یی بود تا مردمی که در حیات سیاسی خود از قانون اساسی سخن گفته و مدافع آن شده است، حال خود پیشگام طرحی شده است که هم مخالف قانون اساسی است و هم ناسازگار با موازین دموکراسی. برای دشمنان دموکراسی چه ادله‌یی شفاف‌تر از اینکه مرد شماره یک جبهه ملی که در قامت «ناسیونالیست پراگماتیست» و «شمایل دموکراسی ایرانی» باشد را با همان دستمالی خفه کرد که خود آنها برای التیام سردردشان از بیماری استبداد و بروز دیکتاتوری نوظهور دیگری به سر می‌بستند. چگونه می‌توان مختصات دولتی که به گفته یکی از بزرگان جبهه «منطبق با کلیات مکتب لیبرالیسم است» (خلیل ملکی، سرمقاله مجله علم و زندگی، ۱۳۳۱) آشکارا قوانینی را زیر پا بگذارد که موافق و مخالف را با خویش به مرزبندی بکشاند، و صدای اعتراض نه فقط از جانب مخالفانش، که از طرف اعضای برجسته جبهه ملی (مظفر بقایی و حسین مکی) و آیت‌الله کاشانی نیز به گوش می‌رسید. شرکت جبهه ملی هم در انتخابات با توجه به اینکه فقط بر تهران تمرکز کردند و از مشارکت حداکثری امتناع کرده و با از دست رفتن رفراندوم انتخابات پارلمانتاریستی، عملا کار و آینده سیاسی جبهه ملی به اغما رفته، بستر و فضای سیاسی برای رقیبان هموار شد. دکتر مصدق در انتخابات به آن مهمی، با استراتژیک جلوه دادنش و ترسیم و مهندسی کردن آن می‌توانست زمینه یک کار تشکیلاتی و حزبی گسترده و اثربخش سیاسی را فراهم آورد و حیات سیاسی جبهه را درخشان و قدرت خود را تثبیت و تمشیت کند. و البته دکتر مصدق خویشتن را در قامت حزب و جناح نمی‌دید و تبعات عدم التزام به کار حزبی، سازماندهی یک کار تشکیلاتی و عدم گفتمانی فراگیر در راستای تحقق اهداف جبهه (آن گونه که حزب توده راه‌اندازی کرده بود) بازتولید وجه مغفول‌مانده سیاستمداران اصلاح‌طلب معاصرمان است که خلا آن نیاز عاجل جامعه ایرانی بوده است. دکتر مصدق با این ایده که «مجلس همان جایی هست که مردم آنجاست» و بسته به سنت‌های قدیمی و سنتی بنیان خانواده خود به کار حزبی و تشکیلات راغب نبود. دیرزمانی نرسید که همان مردم که روزگاری دکتر مصدق آلترناتیو پارلمان‌شان می‌خواند علیه خود از طرف فرصت‌طلبان بسیج توده‌یی شدند. تنها با التفات و آگاهی از تجارب تاریخ جهانی، با کار حزبی و تشکیلاتی می‌توان استیلای هژمونیک بر آنها داشت و با خواسته‌های دموکراتیک خود همسو کرد. حال چگونه می‌توان وجه پوپولیستی‌اش را غالب و عارض بر دموکرات بودنش دانست و وجه دموکراتش را غالب بر پوپولیستی بودنش بدانیم. دکتر مصدق از این دوگانه «سیاست‌ورزی» چگونه می‌توانست دموکراسی را نهادینه کند و پوپولیست را وانهد یا از دریچه پوپولیسم چشم‌انداز دموکراتیزاسیون را طرح کند و بسط دهد. تاریخ جدید ایران از این گونه سیاستمدار و سیاست‌ورزی کم به خود ندیده است. جایی که یک مشروطه‌خواه تمام‌عیار (سیدحسن تقی‌زاده) با عبور از رادیکالیسم سیاسی و وانهادن وجه مشروطه‌خواهی‌اش سر از مجلس سنا درمی‌آورد که به نوعی تمکین و تعظیم و تنزل از افراط‌گرایی سیاسی به تفریط آن است یا به وضعیت موجود سلام می‌دهد، فاتحه معیار عقلانی بودن سیاست را باید خواند.
جامعه ما در پی سیاستمدار سیاست‌ورز و سیاستمدار در پی توده آگاه نالیده و به قول آل‌احمد باید همیشه دنبالش می‌دویدی اگر لحظه‌یی غفلت می‌کردی…
برای رسیدن به دموکراسی نباید از هر طریق ممکن درز کرد و سرک کشید، که اگر این گونه بود راه آزادی دشوار نبود و بازی دموکراسی‌خواهی این‌همه خطیر جلوه نمی‌کرد. دوری و تحاشی از اصول و قواعد دموکراسی و دن‌کیشوت‌وار پرسه زدن در عالم سیاست مگر جز این بود که چرخه ناکامی جنبش‌های معاصر ایران را کامل کرد. گذر از لیبرال‌دموکراسی و «رسیدن به دموکراسی هدایت‌شده» و ناکامی و انسداد جبهه ملی و بسترسازی برای بدعت‌های سیاسی که دورنمای دموکراسی و قواعد آن را به هم زد، تنها از تفکر و مشی سیاسی کسی نشات می‌گیرد که در قامت «شمایل دموکراسی ایرانی» می‌گنجد. با اتکا به تاریخ معاصر و قدسیت‌زدایی از اشخاص اسطوره‌یی، به حافظه جمعی و شواهد تاریخی و فهم واقعیت‌های این دوره رجوع کنیم، در دوره‌یی که «شاهنامه آزادی»اش خواندیم، «شاهکار سیاسی» می‌شود «انحلال پارلمان». از نظام پادشاهی آن زمان که زیر پوستین دولت دموکراتیک برای قبضه کردن قدرت که به کوچک‌ترین دستاوردهای دموکراسی و نهادهایی که به نوعی میراث مشروطیت ایرانی بودند، نه اعتقاد که آن را تاراج هم می‌کرد، چه انتظاری غیر از این می‌توان داشت که در این ضددموکراسی بودن پیشتاز و پیشرو بود. به درستی نمی‌دانیم در عصر «شاهنامه آزادی»، دکتر مصدق را به خاطر انحلال مجلس و اخذ اختیارات از آن مورد تکریم و تمجید قرار دهیم یا اشکال اساسی و منطقی ولو از جانب مخالفان را در نقد حرکت سیاسی او؟ این تراژدی در ایران از مواهب دموکراسی است یا مصائب آن؟ مصائب دموکراسی جایی نمود می‌یابد که پوپولیسم در سایه آن حرکت می‌کند.
————————————————-
نقاط عطف در جریان روشنفکری؛ محمدصادق جنان‌صفت
جریان و حرکت روشنفکری ایرانی در سده حاضر را می‌توان به دو گروه عمده و به لحاظ اعتقاد به اصلاحات در درون سیستم و نظام خارج از آن تقسیم کرد؛ گروه اول جریان یادشده پس از استقرار رضاشاه متقاعد شدند می‌توان اصلاحات و نوگرایی در جامعه ایرانی را از درون حاکمیت نیز انجام داد. آنها هر کدام بنا بر تخصص و دانش خود گوشه‌یی از فرآیند اصلاحات را از درون حاکمیت دنبال کردند. علی‌اکبر داور را که به گمان برخی از مطلعان، نیرومندترین و موثرترین روشنفکر-تکنوکرات ایرانی معاصر است می‌توان نمونه علی گروه روشنفکران درون حاکمیت معرفی کرد. گروه دوم از جریان روشنفکری که به سنت چپ وفادار بودند و ماندند به همراه یک گروه کوچک اما موثر با گرایش ناسیونالیسم پرچم نقد و اعتراض علیه استبداد رضاشاهی را بر زمین نگذاشته و البته هزینه این اندیشه و عمل خود را نیز پرداختند. اما دو سنت روشنفکری ایرانی از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ راهی برای حرف زدن و گفت‌وگو پیدا نکردند و شرایط اجازه نداد تفاهم حاصل شود. تضاد میان این دو گروه اما پس از برکناری رضاشاه از سلطنت شکل تازه‌یی گرفت و این بار دست کم در صفحه عمل سیاسی روشنفکران جریان دوم بودند که توانستند قدرت را به ویژه نزد افکار عمومی در چنگ گرفته و گروه اول را به محاق ببرند. اما فقدان قدرت کامل سیاسی موجب شد نسل دوم نخبگان و روشنفکران گروه اول، بازسازی کادرهای خود را آغاز کنند و با نزدیک شدن به غرب به ویژه ایالات متحده امریکا، بار دیگر به قدرت اول و حاکم تبدیل شوند.
خلع ید خشونت‌بار از دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر قانونی، در مرداد ۱۳۳۲ را می‌توان نقطه عطف تازه روشنفکری ایران دانست. جریان روشنفکری منتقد و معترض به حاکمیت شاه و امریکا که به لحاظ سیاسی پیرامون حزب توده و احزاب کوچک با گرایش‌های ملی-مذهبی گرد آمده بودند، بار دیگر قدرت از کف داده و به محاق رفتند. با وجود استبداد سازمان‌یافته و خشونت‌باری که رژیم شاهی علیه جریان روشنفکری مبارز و منتقد به کار گرفت، ولی به نابودی کامل آن نمی‌اندیشید. برخی از کسانی که پس از برکناری مصدق به دستگاه حکومتی راه یافتند، به دلیل اینکه به نوعی جزیی از جریان روشنفکری و نخبگی به حساب می‌آمدند، راه را برای زنده ماندن رقبای خود در شرایط خاص باز نگه داشتند. جریان روشنفکری که به این ترتیب زنده ماند و از فعالیت سیاسی تشکیلاتی دست برداشت، به مرور توانست جایی برای خود باز کند. به نظر می‌رسد در سال‌های پس از استقرار کامل قدرت محمدرضا شاه، بخشی از جریان روشنفکری با سنت اندیشه‌های چپ مارکسیستی به سوی نوعی تعدیل حرکت کرد و از خواسته‌های انقلابی حداکثری چشم پوشید. خلیل ملکی مصداق کامل این دسته از جریان روشنفکری به حساب می‌آید. وی با تبدیل درخواست‌های انقلابی و پذیرفتن مبارزه فکری راه تازه‌یی را انتخاب و از تلفیق سوسیالیسم و ملی‌گرایی فکر تازه‌یی پدیدار کرد که بعدها شاه و همکارانش بیشترین استفاده از اندیشه را در عمل کردند. بخش دیگری از جریان روشنفکری که تمایلات ملی‌گرایانه آنها بر سایر تمایلات غلبه می‌کرد نیز به مرور به سکوت و سکون رسیده و گروه‌های مذهبی‌تر آنها با ایجاد نهضت آزادی تلاش تازه‌یی را برای زنده نگه‌داشتن جریان روشنفکری آغاز کردند و ادامه دادند. در همه سال‌های پس از عزل خشونت‌بار محمد مصدق از اوایل دهه ۱۳۳۰ تا آستانه انقلاب اسلامی اما جریان روشنفکری ایران نتوانستند دست‌کم در میان خود جلوه‌هایی از تفاهم و تعامل را نشان دهند. این تفرقه و پراکندگی در کنار سرکوب خشونت‌آمیز و سیستماتیک رژیم شاه، جریان روشنفکری ایران را از بازی در سطح اول سیاست به سطوح پایین‌تر انتقال داد تا اینکه آنها با پیروزی انقلاب اسلامی بار دیگر گروه اول را به محاق بردند.
—————————————————–
وقایع‌نگاری یک تکنوکرات – وزیر کابینه مصدق؛ منصور بیطرف
کتاب تاریخ ایران معمولا از دو طریق نوشته شده است: طریق اول روزنگاری است که بزرگان نوشته‌اند و طریق دوم ثبت وقایع است که برحسب اتفاق و توسط افرادی که علاقه‌مند به نوشتن بوده‌اند، نوشته شده است. روزنگار بزرگان را می‌توان در کتاب خاطرات اعلم، مربوط به دوره پهلوی یا خاطرات هاشمی‌رفسنجانی، مربوط به دوره انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مشاهده کرد. این نوع روزنگاری از آن جهت مهم است که می‌تواند وقایع درون حاکمیت و نحوه تصمیم‌گیری‌ها و چرایی آنها را بازگو کند. این بخش از خاطرات می‌تواند جای خالی آجرها را در بنای تاریخی کشور پر کند. اما وقایع‌نگاری، جنبه دیگر تاریخ را می‌تواند نشانه گیرد به ویژه اگر این وقایع‌نگاری از طرف افرادی نوشته شده باشد که ابتدا نقشی در حاکمیت نداشته‌اند، زیرا ذهن بیطرفانه آنها اقدام به ثبت وقایعی می‌کند که خالی از غل وغش است. برای نمونه خاطره‌نویسی محمدعلی‌فروغی- پیش از انقلاب مشروطیت- یا خاطرات میرزا علی‌اصغرخان حکمت در دوران نوجوانی و جوانی- که آن هم مربوط به پیش از انقلاب مشروطیت است- به‌خوبی دغدغه طبقات متوسط آن دوران را نشان می‌دهد که چه نگاهی به اوضاع و احوال داخلی داشته‌اند و این اوضاع و احوال چگونه طی می‌شده است. در همین راستا یکی از این کتاب‌های تاریخ‌نگاری که به تازگی منتشر شده «یادداشت‌هایی از زندگانی باقر کاظمی» است. باقر کاظمی، شخصیتی تاریخ‌ساز نیست اما تکنوکراتی است که در اواخر دوران سلطنت قاجاریه از مدرسه علوم سیاسی فارغ‌التحصیل می‌شود و با اتکا و پشتکار خودش مدارج ترقی را طی می‌کند و در سلطنت پهلوی هم کار خود را در وزارت امور خارجه ادامه می‌دهد. سید باقر کاظمی در کابینه اول مصدق وزیر امور خارجه و نایب نخست وزیر و در کابینه دوم او وزیر دارایی شد و پس از کودتا استعفا داد. نوع وقایع‌نویسی او که تا اندازه‌یی هم اوضاع خانوادگی خود را شرح می‌دهد و هم از وقایع اتفاقیه ایران و خارج می‌نویسد، می‌تواند شمه‌یی از اوضاع ایران را قبل از سقوط سلسله قاجاریه و پس از آن، سلسله پهلوی، شرح دهد. روزنگارهای باقر کاظمی یا مهذب‌الدوله پنج جلد است که اکنون جلد اول و دوم آن در دست ما است. جلد اول این کتاب از سال ۱۲۹۱ شروع می‌شود – شش سال پس از انقلاب مشروطه – و تا سال ۱۲۹۸ ادامه می‌یابد. او در دیباچه جلد اول خاطراتش به مسائل پس از مشروطه می‌پردازد. فارغ‌التحصیل شدن از مدرسه علوم سیاسی اتفاق مهمی در زندگی باقر کاظمی محسوب می‌شد چون «سال اول مدرسه سیاسی ما که تمام شد، شاگردهایی را که قبول شده بودند به باغ شاه نزد محمدعلی‌شاه بردند… صدای محمدعلی‌شاه خیلی ذیل و نازک بود و از حرف‌هایی که زد چیزی به خاطرم نمانده است.» به توپ بستن مجلس و پیروزی مجاهدان و فرار محمدعلی‌شاه از وقایعی است که در دیباچه جلد اول آورده و آنچه را به خاطر داشته ذکر کرده است. مهذب‌الدوله در جلد دوم کتاب خود ما را به زمان کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ می‌برد. او این کودتا را به طور خلاصه شرح می‌دهد اما از آنجا که پیش از این با سیدضیاءالدین طباطبایی آشنا بوده است، به راحتی با دولت جدید شروع به کار می‌کند. سیدضیا او را مسوول اداره رمز وزارت امور خارجه می‌کند و حتی نظر او را برای کفیل وزارت خارجه می‌پرسد. او سیدضیا را مردی باهوش و باذکاوت می‌دانسته. اما اوضاع پیش از کودتای ۱۲۹۹ چگونه بود؟ کاظمی اوضاع داخلی را اینچنین شرح می‌دهد: «اوضاع داخله خوب نیست. در اصفهان علما مجالس تشکیل داده‌اند و می‌خواهند کارهای داخلی را خودشان اداره کنند، خان معتمد (کی استوان) دخالت کلی در این کار دارد و به همین جهت او را به طهران احضار کرده‌اند اما گمان نمی‌کنم بیاد. در استرآباد و بندر جز هم اغتشاشاتی است.» (یادداشت‌هایی از زندگانی باقر کاظمی، جلد دوم، ص ۵۷) اما کودتا چگونه روی می‌دهد؟ او در خاطرات خود به حرکت رضاخان میرپنج از قزوین به تهران اشاره می‌کند و اینکه رییس دیویزیون نتوانسته مانع حرکت آنها به سمت تهران شود. مهذب‌الدوله اوضاع تهران را پیش از رسیدن قزاق‌ها به پایتخت این‌گونه شرح می‌دهد: «مردم تندتند آذوقه می‌خریدند، ادارات هم زودتر از معمول به هم خورده، تمام مردم مضطرب و پریشان در انتظار پیشامدها بودند… از نصف شب تقریبا دو ساعت گذشته بود که صدای چند تیر توپ شنیده شد و صدای مقداری تفنگ شنیده شد و دیگر من در آن شب چیزی ملتفت نشدم. صبح که از خواب برخاستم معلوم شد قزاق‌ها وارد شهر شده و تمام مقامات را متصرف شده‌اند و شهر هم قرین امنیت بود.» (همان – ص ۵۸) تغیر سلطنت قاجاریه و روی کار آمدن سلطنت پهلوی در دورانی روی می‌دهد که او در واشنگتن شارژدافر سفارت ایران بوده است. اما به هر روی مهذب‌الدوله در خاطرات خود از آنها نمی‌گذرد و مسائل ایران را به طور موجز و دقیق ذکر می‌کند. جلد دوم خاطرات مهذب الدوله تا سال ۱۳۰۷ است. بدون شک خاطرات سال‌های بعد این تکنوکرات می‌تواند نشان دهد که طبقه تکنوکرات ایران چگونه به تحولات می‌نگریستند و دغدغه‌های آنها در این دوران سرنوشت‌ساز چه بوده است. کتاب یادداشت‌هایی از زندگانی باقر کاظمی به کوشش دکتر داوود کاظمی (برادر باقر کاظمی) و منصوره اتحادیه، جمع‌آوری شده است.
————————————————-
دست‌های آلوده
اسناد سازمان سیا درباره کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دکتر مصدق؛ محمدعلی قهرمان‌پور
ترجمه: دکتر غلامرضا وطندوست
چاپ اول: ۱۳۷۹
تهران – موسسه خدمات فرهنگی رسا
رویداد ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ که در ادبیات رایج تاریخ نگاری به «کودتای ۲۸ مرداد» شهرت یافته است از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است که در شکل‌دهی به حوادث بعدی کشور، نقشی بی‌بدیل دارد. صاحب این قلم ضمن تایید نقش فعال دولت‌های خارجی در کارشکنی علیه دولت محمد مصدق و زمینه‌چینی برای سقوط وی، بر این گمان است که تاکید اغراق‌آمیز بر نقش بیگانگان در سقوط دولت مصدق و تحت‌الشعاع قرار گرفتن علل و دلایل داخلی- که عامل اصلی شکست بودند- مانعی جدی بر سر راه فهم چرایی این امر است و البته بحث پیرامون این تفسیر، فرصتی دیگر را می‌طلبد.
با پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ و از میان رفتن موانع رژیم پیشین (که در تبلیغات رسمی، واقعه ۲۸ مرداد را «قیام ملی» نامیده بود) بر سر راه مطالعه و کندوکاو پیرامون واقعه یادشده، حجم انبوهی از آثار و مدارک اعم از خاطرات، اسناد و… در این باره منتشر شد که زوایای مختلفی را از جنبش ملی شدن صنعت نفت – در اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ هجری شمسی – روشن ساختند.
با این حال با توجه به نقش بسیار پر رنگ بازیگران خارجی به ویژه دولت‌های ایالات متحده، بریتانیا و نیز اتحاد جماهیر شوروی در حوادث این مقطع، اسناد و مدارک ارائه شده از سوی آنها اهمیت بسیار زیادی برای بررسی رویدادهای مذکور دارد. جای بسی تاسف است که با وجود گذشت بیش از ۲۰ سال از فروپاشی شوروی، هنوز هیچ یک از اسناد مربوط به ایران که در بایگانی‌های روسیه و دیگر جمهوری‌های شوروی سابق، نگهداری می‌شوند، در دسترس محققان ایرانی قرار ندارد.
روایت بازیگران رویدادهای تاریخی از یک واقعه، صرف نظر از جذابیت‌های غیرقابل انکار، از جنبه تاریخ‌نگارانه نیز حاوی ارزش‌های فراوانی است؛ به‌ویژه اگر این روایت بر مبنای اسناد و مدارک دست اول تنظیم شده باشد، اهمیتی بیش از پیش می‌یابد؛ چراکه دیگر صرفا آفریده ذهن بازیگر نیست بلکه ریشه‌یی قوی در رویداد مورد اشاره نیز دارد.
در این میان اسناد به جای مانده از سازمان‌های اطلاعاتی، امنیتی و قضایی فعال در یک رویداد تاریخی، از آنجایی که به طور نسبی از ضریب دقت بالاتری نسبت به سایر منابع برخوردار هستند، جایگاهی بسیار برجسته در پژوهش‌های تاریخی دارند.

تا نیم‌قرن پس از سقوط دولت محمد مصدق، صرف‌نظر از برخی آثار پراکنده مثل روایت کرمیت روزولت از ماموران امریکایی درگیر در ماجرا، درباره نحوه عملکرد سازمان سیا، منبع مشخص و قابل استنادی وجود نداشت و حتی در مقطعی عنوان شد که اسناد مربوط به این واقعه از بین رفته است! تا اینکه در اوایل سال ۲۰۰۰ میلادی و پس از عذرخواهی مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه وقت امریکا بابت نقش این کشور در سقوط دولت مصدق، برخی از اسناد این ماجرا در روزنامه معتبر نیویورک‌تایمز منتشر شد.

کتاب «اسناد سازمان سیا درباره کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دکتر مصدق» ترجمه گزارش‌های یاد شده است که توسط دکتر غلامرضا وطندوست – استاد گروه تاریخ دانشگاه شیراز- در مدت زمان کوتاهی پس از انتشار اسناد یادشده در امریکا (کمتر از چهارماه) ترجمه و توسط موسسه خدمات فرهنگی رسا به چاپ رسید.
در وهله اول باید توجه داشت که این مجموعه نه سند به مفهوم رایج بلکه گزارشی است که در مارس سال ۱۹۵۴ یعنی حدود ۸ ماه پس از ۲۸ مرداد توسط دونالد ن. ویلبر بر مبنای مدارک موجود نزد سازمان جاسوسی ایالات متحده (که در این گزارش تحت عنوان پرونده‌های برنامه تی.‌پی.آژاکس از آنها یاد می‌شود) به رشته تحریر در آمده است.
در واقع این گزارش برای دستگاه‌های اطلاعاتی دولت امریکا نوشته شده و نویسنده، خود از عوامل درگیر در ماجرا بوده و بعدها نیز درباره مسائل مختلف جامعه ایران پژوهش‌های زیادی انجام داده و مقالات و کتاب‌هایی نیز در این خصوص به چاپ رسانده است.
کتاب از مقدمه ناشر، پیش گفتار، مقدمه دکتر غلامرضا وطندوست، مقدمه دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، متن گزارش سیا، پیوست‌ها، کتابشناسی دکتر مصدق، نمایه، تصاویری از کودتای ۲۸ مرداد، چکیده و مقدمه‌های وطندوست و کاتوزیان به زبان انگلیسی و نیز نمونه اسناد منتشر شده تشکیل می‌شود.
در متن اصلی چاپ شده در نیویورک تایمز، نام بسیاری از ایرانیان همکار ایالات متحده به عمد مخدوش شده که البته با تلاش ستودنی مترجم، بسیاری از این نام‌ها مورد شناسایی قرار گرفته‌اند.
این گزارش مهر تاییدی است بر بخش قابل توجه اطلاعات قبلی ایرانیان پیرامون ۲۸ مرداد و به خوبی نشان می‌دهد که چگونه سیا سه هفته تلاش مداوم به خرج داد تا محمدرضا پهلوی را راضی به اقدام علیه مصدق سازد؛ هرچند سازمان مذکور مصر بود اقدام علیه مصدق، ولو بدون حمایت و همکاری شاه سابق باید صورت بپذیرد.
گزارش یادشده در عین حال از برخی ابعاد و اعمال شبکه تبلیغاتی وسیع ایجاد شده علیه مصدق پرده برمی‌دارد؛ به ویژه بزرگنمایی خطر روی کار آمدن حزب توده و به دنبال آن ایجاد وحشت در میان قشرهای مذهبی جامعه به ویژه روحانیون، از شگردهای مهم این شبکه بود.
همچنین کمک‌های مالی برای فعالیت علیه دولت مصدق به صورت نسبتا شفافی توضیح داده شده است؛ از جمله کمک یک میلیون دلاری به ایستگاه سیا در تهران در فروردین‌ماه سال ۱۳۳۲٫ هرچند گزارش مذکور مدعی عدم پرداخت رشوه به افسران مخالف مصدق است.
گزارش مورد اشاره به طور صریح نشان می‌دهد که محرک اصلی دولت ایالات متحده در توطئه‌چینی علیه مصدق، نگرانی عمیق آن از خطر (به گمان آنها) حتمی‌الوقوع به زیر نفوذ شوروی رفتن ایران بود و در وهله بعد، حل و فصل مساله نفت اهمیت داشت.
گزارش درباره علل شکست کودتای اول در تاریخ ۲۵ مرداد توضیح روشنی ارائه نمی‌دهد و درباره حرکت دوم در ۲۸ مرداد، نشان می‌دهد که این پیروزی بیش از آنکه ناشی از برنامه‌ریزی دقیق بوده باشد، مدیون مجموعه‌یی حوادث و اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی بود.
به علاوه ناخرسندی دولت بریتانیا از افتادن ابتکار عمل به دست دولت امریکا، از لابه‌لای این گزارش به خوبی هویداست.
در هر حال مطالعه این اثر، از آنجا که اطلاعات سودمندی درباره یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ ایران ارائه می‌دهد بسیار ارزشمند است؛ رویدادی که بدون شک سیر تحولات تاریخ ایران را به مسیری متفاوت از قبل انداخت.
——————————————
نگاهی به تاریخ‌نگاری ۲۸ مرداد
پایان تلخ یک دهه آشوب؛ محسن آزموده 
به سادگی گفته می‌شود که دهه ۱۳۲۰ خورشیدی دورانی درخشان در تاریخ معاصر ایران است از حیث آزادی مطبوعات، فضای باز سیاسی، امکان تضارب آرا و نشر عقاید و آرای روشنفکران و بسترسازی برای تحزب و ایجاد احزاب رنگارنگ سیاسی. دهه‌یی که با اشغال ایران توسط متفقین، برکناری رضاشاه با اعمال فشار ایشان و انتقال سلطنت به محمدرضای خام و جوان آغاز شد و همزمان با برداشته شدن فشاری که از سوی دربار سرکوبگر و مقتدر رضاشاه بر تمام عرصه‌های سیاسی-فرهنگی و اجتماعی به عمل می‌آمد، بزرگ‌ترین حزب سیاسی تاریخ معاصر ایران یعنی حزب توده امکان تاسیس یافت.
نوشته‌ها و گفتارهای متفاوت و گوناگونی درباره امکاناتی که این «فضای باز سیاسی» (که به نوعی شبیه جمهوری وایمار آلمان است، به ویژه با نظر به فرجامش) فراهم آورد نوشته شده که گاه با دریغ و افسوس و بار دیگر با خشم و ناراحتی از فرصت‌سوزی‌های صورت گرفته در آن سخن می‌گویند و با فرافکنی آسیب‌هایی که برآمده از فرهنگ سیاسی ایران تا به آن روز بود، ریشه مشکلات را در جایی خارج از مکان اصلی‌اش می‌جویند، یعنی عده‌یی با نگرشی دایی‌جان ناپلئونی و توطئه‌محور و پارانوییک کار را کار «اینگلیسی»ها و بیگانگان می‌خوانند و گروهی دیگر نیز با تحلیل‌های شبه‌روانکاوانه و «فردمحورانه» و در کل «جزیی‌نگرانه» گناه وقایع پیش‌آمده را بر گردن یک یا دو نفر یا گروهی می‌اندازند، تو گویی اگر آن فرد یا گروه چنان نمی‌کرد (یک شرط خلاف واقع) سیر وقایع به کودتای مرداد ۱۳۳۲ و شکست نهضت ملی و سرخوردگی جامعه نمی‌انجامید. ضعف اولیه و اساسی این دست تحلیل‌ها پیش از هر چیز نگرش غیرعلمی و رویکرد عامیانه‌شان به تاریخ به طور عام و تاریخ سیاسی به طور خاص است.
تا آنجا که به نگرش انتقادی به تاریخ برمی‌‌گردد، تحلیل تاریخی از وقایع، زمانی ضرورت علی وقایع پیش‌آمده را می‌تواند نشان دهد که درونماندگار باشد، یعنی در جست‌وجوی علل یک رویداد بیش و پیش از هر چیز به امکانات و موقعیت‌های خود آن رویداد و کنشگران اصیل آن اتکا کند. در بحث حاضر این سخن به این معنا نیست که تاثیر بیگانگان و اجانب، دخالت‌های منفعت‌طلبانه و کوچک و بزرگ آنها و در نهایت دخالت مستقیم انگلیس و امریکا در کودتای مرداد ۱۳۳۲ را نادیده بگیریم، درباره همه اینها مطالب بسیار نگاشته شده و البته این به معنای کافی بودن هم نیست که تحلیل یک ماجرای تاریخی امری گشوده و همواره ضروری است. این ادعا همچنین به معنای انتزاع ایران از نظام بین‌الملل و بررسی رویدادهای آن فارغ از رخدادهایی که در عرصه جهانی رخ می‌دهد نیست که برای تفسیری از آنچه در ایران رخ می‌دهد، ضروری است تحولات عرصه بین‌الملل و گفتمان‌های سیاسی- اجتماعی و فلسفی حاکم بر نظام جهانی در کل مد نظر باشد. اما درونماندگاری تحلیل شکست نهضت ملی به معنای وارسی انتقادی نقش نیروهای سیاسی دخیل در سیاست ایران است، بررسی قانون اساسی مشروطه و ضعف‌های آن، کاربست آن، فرهنگ سیاسی ایران، موانع پیش‌رو در اجرای این قانون اساسی و… بخشی از کاری است که تحلیلی درونماندگار متضمن آن است.

همچنین یک تحلیل علمی (انتقادی) تاریخی به ویژه وقتی تحولات یک کشور (دولت-ملت) را بررسی می‌کند، ضروری است نگاهی کل‌نگرانه و ساختاری به تحولات داشته باشد و تا جایی که نمونه مورد بررسی (در اینجا تحولات ایران) به او اجازه می‌دهد، به جای اکتفا به نقش افراد و اهمیت دادن به جزییات تاریخی از صورت‌بندی‌های نظری و مفاهیم در تحلیل یاری بگیرد. در بحث حاضر مثال بارز را می‌توان در تفاوت تحلیل‌هایی که به بررسی نقش یک سیاستمدار مثل مصدق یا شاه یا یک گروه مثل حزب توده در به شکست انجامیدن نزاع میان مشروطه- استبداد اشاره کرد و آنها را مقایسه کرد با آثاری که با رویکردی تحلیلی و نظری ساختار جامعه ایرانی را بررسی می‌کنند، نوشته‌هایی چون آثار دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، دکتر فخرالدین عظیمی، دکتر آبراهامیان و دکتر محمدعلی موحد.

نکته اخیر یعنی توجه به نقش نهادها و ساختارشان به ویژه در بررسی تاریخ سیاسی اهمیتی اساسی دارد، گو اینکه تاریخ سیاسی در معنای دقیق آن تاریخ دولت به مثابه نهاد مشروع خشونت‌ورزی در معنای وبری آن است.
به عبارت دیگر تا آنجا که به تاریخ سیاسی مربوط می‌شود، برای بررسی علل شکست پویشی که حاکمیت ملی را مد نظر داشت، قبل از هر چیز باید به بررسی دولت در معنای اعم آن پرداخت و ضعف‌ها و آسیب‌های ساختاری، قانونی و تجربی آن را مد نظر داشت. با عطف نظر به این موضوع می‌توان نشان داد که قانون اساسی‌ای که در صدر مشروطه نگاشته شد، با دادن قدرت بیش از حد به پارلمان در برابر دولت (به معنای اخص) از سویی و باز گذاشتن دست دربار در افزایش قدرتش از سوی دیگر زمینه‌هایی را برای متزلزل شدن نخست‌وزیران و کابینه‌های ایشان فراهم آورد. از سوی دیگر این تحلیل باید فرهنگ سیاسی ایرانی مبتنی بر سیاست طایفه‌یی را مد نظر قرار دهد. در فضایی که مفاهیم ملت و منافع ملی و زمینه اساسی آنها یعنی درک «مصلحت همگانی» به راهبرد سیاست‌ورزی گروه‌های اجتماعی و کنشگران سیاسی بدل نشده است، نهادسازی و قانون‌نویسی به صورت‌هایی بدون محتوا بدل می‌شوند. به تعبیر روشن‌تر فقدان بسترهای مدنی و اجتماعی لازم از جمله احزاب، سندیکاها، مطبوعات مستقل، شوراهای شهر و… منجر به بلبشو و آشوبی می‌شود که مانع از سیاست‌ورزی اصولی و ملی می‌شود و در این کشاکش سیاست‌ورزان دولت از سویی، دربار از دیگر سو و مجلس از سوی سوم به سهم‌بری و موضعی و شخصی می‌اندیشند و در این میان نیروهایی نیز که به تحقق دموکراسی و حاکمیت ملی می‌اندیشند، شکست می‌خورند و در نتیجه جنگ با دخالت دربار متکی به زور عریان ارتش از یک سو و بیگانگانی که منافع‌شان را در خطر می‌دیدند از سوی دیگر مغلوبه می‌شود که در پی آن استبدادی حاکم می‌شود که خودکامانه به توسعه‌یی از بالا و مطابق با منویات بیگانگان می‌اندیشد و هر گونه ساز مخالف و منتقدی را در نطفه خفه می‌کند.
سخن گفتن از دهه‌یی طلایی بدون توجه به واقعیت آشوبناک سیاسی و اجتماعی دل خوش ساختن به توهمات همیشگی و پناه بردن به حصاری است که فضاهای اندوهناک و نوستالژیک برای مصونیت از پرسشگری فراهم می‌سازند.
———————————————–
پیشینه و شخصیت دکترمحمد مصدق
هدف‌های او با کودتا ساقط نشد؛ ضیاء مصباح
تاملی در تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… ایران از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ می‌تواند زوایا و ابعاد گوناگون کودتای ۲۸ مرداد را روشن‌تر سازد.
درباره حوادث و مسائل سیاسی ایران بعد از شهریور ۲۰ نهضت ملی شدن صنعت نفت، حکومت ملی دکتر محمد مصدق و واقعه ۲۸ مرداد و پیامدهای آن، صاحب‌نظران و آگاهان و حتی آنان که در صحنه حضور داشته‌اند، با کوشش خستگی‌ناپذیر و قابل تقدیس، کتاب‌ها و نشریات زیادی منتشر کرده و اطلاعات، اسناد و مدارک بسیاری جهت آگاهی جامعه بالاخص نسل جوان و ضبط در تاریخ در دسترس همگان قرار داده‌اند.
اکنون نیز مطالعه مجموعه‌هایی بدین گونه حاصل همت جوانانی میهن‌دوست، تاریخ‌شناس و تحلیلگر… قشرهای مختلف را با تاریخ معاصر کشور آشنا می‌کند و آگاهی عمومی را در ارتباط با مسائل اجتماعی و نهایتا دلایل عدم دستیابی به دموکراسی تا امروز را بیشتر روشن می‌سازد و راه برون‌رفت از شرایط فعلی را نیز نشان می‌دهد.
سال‌های ۱۳۲۰ الی ۱۳۳۲ یک دوره مشخص و بسیار مهم در تاریخ معاصر ایران است، هر چند به‌هم‌ریختگی و تا حدودی هرج و مرج در همه شئون سیاسی و اجتماعی آن دوران به چشم می‌خورد و نابسامانی وضع اقتصادی و به ویژه اشغال کشور توسط ارتش‌های بیگانه و پیامدهای آن، همه امور کشور را تحت تاثیر خود قرار داده بود. در بستر این حرکات نامنظم و آشفتگی‌ها، یک جریان اصیل اجتماعی و تاریخی به تدریج در مسیر اصلی خود پدیدار شد و برای اولین بار در تاریخ ایران یک نمونه عملی و واقعی از روش دموکراسی را در قالب حکومت نمونه و ماندگار دکتر مصدق ارائه داد و می‌توان گفت پیدایش این جریان اصیل اجتماعی و تاریخی بعد از سقوط استبداد رضاشاه، در واقع تجدید حیات مشروطیت ایران بود.

هرج و مرج و به‌هم‌ریختگی امور بعد از شهریور ۲۰ و اختلالات اجتماعی در آن سال‌ها، بی‌شک یک عکس‌العمل طبیعی دوران اختناق ۲۰ ساله و از پیامدهای حکومت دیکتاتوری متمرکز قبل از آن به شمار می‌رفت ولی شدت اختناق دوران دیکتاتوری و وسعت به‌هم‌ریختگی و نابسامانی بعد از آن نتوانست از احیای طرز تفکر انقلاب مشروطیت ایران جلوگیری کند و طرز تفکر مشروطه‌خواهی در جریان حرکات اجتماعی و سیاسی بعد از شهریور ۲۰ از لابه‌لای حوادث سهمگین، سالم بیرون آمد و با تشکیل دولت دکتر مصدق بارور شد و قابلیت اجرای خود را در شرایط آن روز ایران نشان داد. بعضی‌ها نهضت مشروطیت ایران را از جهت قبول سلطنت در قانون اساسی مشروطیت و متمم آن، مورد سرزنش قرار می‌دادند و انقلاب مشروطه و قانون اساسی آن را فقط از این دید مورد ملاحظه قرار داده و مردود می‌شمردند. آنان فراموش کرده بودند که قانون اساسی مشروطیت و متمم آن در شرایط اجتماعی و سیاسی خاص خود تدوین شده و در تمام آن، هیچ گونه حقی در امر حکومت برای پادشاه در نظر گرفته نشده و موقعیت او کاملا تشریفاتی پیش‌بینی شده و قوای مملکت ناشی از ملت به شمار رفته و حکومت بر مبنای اراده ملت قرار داده شده بود. به همین جهت پس از تصویب قانون اساسی و متمم آن، هر یک از شاهان قاجار یا پهلوی که خواستند به نحوی از انحا در امر حکومت دخالت کنند، مجبور به نقض قانون اساسی شدند و حتی در مواردی برای ایجاد حق دخالت در بعضی امور، با تشکیل مجالس موسسان فرمایشی به تفسیر یا تغییر موادی از قانون اساسی مبادرت کردند. بررسی قانون اساسی مشروطیت و متمم آن، نشان می‌دهد که صرف نظر از عناوین مربوط به سلطنت که کاملا جنبه تشریفاتی داشت و فاقد هر گونه ارزش عملی بود، در زمان خود از مترقی‌ترین قوانین اساسی به شمار می‌رفته است. بعضی دیگر نهضت مشروطیت ایران را از جهت بخشی که دولت استعماری انگلیس برای نفوذ در آن و انحراف نهضت بر عهده داشت، با دیده تردید و سوءظن می‌نگرند. این امر که درباره غالب نهضت‌ها و حرکت‌های اجتماعی در طول تاریخ و در بسیاری از کشورها اتفاق افتاده، نمی‌تواند خط اصلی حرکت را که مربوط به توده مردم و برای کسب حقوق اساسی ملت بود، مخدوش سازد. دکتر مصدق در جریان یک مبارزه فشرده برای ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور با همراهی و همگامی توده مردم به حکومت رسید و هدف اصلی او در قبول پست نخست‌وزیری، اجرای اصل ملی کردن صنعت نفت و قطع نفوذ اجانب بود و بر پایه آنچه قبلا گفته و عمل کرده بود، می‌خواست با آن، آرمان‌های نهضت مشروطیت ایران یعنی دموکراسی و حکومت مردم بر مردم را نیز تحقق بخشد و این آرمان، مجموع افکار و عقاید او را شکل می‌داد و بر کلیه اعمال او حکومت می‌کرد. شخصیت اولیه دکتر محمد مصدق در جریان انقلاب مشروطیت شکل گرفت و در طول مبارزات ۵۰ساله خود در این راه استوار شد. بسیاری از طرفداران او درباره بعضی اقدامات یا خودداری وی از بعضی عملیات خرده گرفته‌اند و معتقدند با بعضی از کارها می‌توانست مانع سقوط حکومت خود شود، در حالی که توجه نداشته‌اند دکتر مصدق نمی‌توانست برای ادامه قدرت حکومت به هر عملی دست بزند. او در محدوده اعتقادات خود عمل می‌کرد و این اعتقادات بر رعایت اصول حکومت مشروطه یعنی احترام به آزادی‌ها و حقوق مردم استوار و مبتنی بر مقررات قانون بود. اگر حکومت دکتر مصدق بر اثر کودتا ساقط شد، شخصیت او و هدف‌های والای او با کودتا ساقط نشد و هیچ گاه از میان نرفت. ظهور شخصیتی همچون مصدق در این دوران بعد از کودتای ۱۲۹۹، پویایی جریانات سیاسی ایران ما را نشان می‌دهد. بعضی از کسانی که از دکتر مصدق حمایت کرده‌اند، بیشتر نظر به مبارزات ضداستعماری او دارند. آنان دکتر مصدق را مظهر استقلال کشور و رهبر مبارزه برای قطع نفوذ اجانب تلقی می‌کنند و بیشتر یا منحصرا از این زاویه به مبارزات ۵۰ ساله او می‌نگرند. گروهی دیگر به شخصیت فردی و اجتماعی او توجه کرده، صداقت در گفتار، اعمال و عدم انحراف در مبارزات سیاسی – اجتماعی در طول ۵۰ سال فعالیت مخصوصا ۱۲ ساله بین سنوات ۲۰ تا ۳۲ را ستوده و معتقدند که این عملکرد جذابیت خاصی به او بخشیده و او را در میان شخصیت‌های سیاسی ایران و جهان به نحو بارزی ممتاز کرده است. باید گفت هر دو گروه توجه خاصی نسبت به بعد دیگر شخصیت ایشان نشان نداده‌اند که آن اعتقاد راسخ به مشروطیت ایران و تحقق حقوق و آزادی‌های ملت بر مبنای قانون منبعث از اراده مردم بود. تمام فعالیت‌ها و مرارت‌های وی در طول مبارزات طولانی او در جهت تحقق این امر بود. رهبری مبارزات ضداستعماری و کوشش برای قطع نفوذ بیگانگان و ایادی داخلی آنها و تامین استقلال کشور و جلوگیری از حکومت فردی، یکی از جنبه‌های اساسی این اعتقاد بود و تقوای سیاسی او اصالت مصدق را در راهی که انتخاب کرده بود، به اثبات می‌رساند بنابراین تحلیل شخصیت واقعی ایشان با شناخت هر سه بعد از شخصیت وی میسر خواهد بود و این سه جنبه همان است که مکتب مصدق نامیده می‌شود. کسانی که در تجزیه و تحلیل تاریخ معاصر ایران یا در مبارزات نهضت مقاومت ملی بعد یا قبل از سال ۳۲ جنبه‌های شخصیت دکتر محمد مصدق را مورد نظر قرار می‌دهند، در واقع نهضت ملی ایران را فقط در یک بعد آن مطرح کرده و قبول دارند… در هر حال اعتقاد به دموکراسی و حقوق ملت به ترتیبی که در انقلاب مشروطیت تدوین شد نمی‌تواند از مجموعه شخصیت دکتر و مکتب او تفکیک شود. در واقع نهضت ملی از نظر تاریخی دنباله نهضت مشروطیت ایران محسوب می‌شود. تایید مبارزات دکتر مصدق بدون توجه یا قبول این بعد از اعتقادات و منش او قضاوتی نادرست نسبت به تاریخ مبارزات نهضت ملی ایران است. با استفاده از شرایط سیاسی بین‌المللی که بر اثر تضادهای ابرقدرت‌ها و کشورهای بزرگ به وجود آمده بود، در برابر حیرت و تعجب ناظران سیاسی آگاه، مقام نخست‌وزیری را پذیرفت و به مقابله با یکی از قدرتمند‌ترین کشورهای صنعتی جهان رفت. او به وضع نیروهای حاکم و موقعیت شکننده خود آگاهی داشت و مراقب بود که در تشکیل هیات دولت جبهه جدیدی در برابر او گشوده نشود تا در اقدامات اولیه خود کاملا موفق شود، تا زمان مناسب که امکان اجرای سایر برنامه‌های مترقی فراهم شود. به هر حال باید گفت خط‌مشی کلی و اقدامات اساسی دکتر مصدق و سایر رهبران نهضت ملی – روش‌ آنها در برخورد با سیاست‌های خارجی و اداره کشور و تدابیر آنها در مواجهه با رویدادها در همه موارد نه بر پایه احساسات بلکه بر اساس تجزیه و تحلیلی تاریخی و ارزیابی منطقی با توجه به شرایط روز و کلیه امکاناتی که در جهات مختلف در اختیار دولت ملی قرار داشت، بود.
—————————-
نامگذاری یک کودتا؛ فرهاد حیدری گوران
۱- برخی روزها که رخدادهای بزرگ را در خود جای می‌دهند تاریخ را هم می‌بلعند و به محاق می‌برند. من جزو نسلی هستم که کودتای مردادماه ۳۲ را تجربه نکرده اما در محاق این تاریخ باژگونه از درون حافظه اطرافیانم با ظلمات آن مواجه شده‌ام. شکست دولت مصدق فقط رخدادی مرتبط با تجربه زیستی مادران و پدران من نبوده که شب‌جهان مشترک همه زندگان و مردگان تاریخ معاصر را رقم زده است. ژولیا کریستوا در کتاب «نیروهای وحشت» هستی آدم‌هایی را تبیین می‌کند که «حس بودن ندارند چون حس خندیدن ندارند…». بیست و هشتم مرداد از آن روزها بوده که خنده را کشته و احساس در هستی بودن را ناپدید کرده. پدر من از بازماندگان آن کودتا بود، نه اینکه فعال سیاسی و اجتماعی بوده باشد، نه. یکی از «عامیون» این سرزمین بود که رویکرد مصدق در نظر او به حیات اجتماعی ایرانیان معنا داده بود. یک عمر سر بر بالشت اندوه نهاده بود و کابوس آن سال‌ها تا دم مرگ رهایش نکرد. او در مرداد ۳۲ از شهرستان به پایتخت آمده و یکی از شاهدان شکست بوده است. تصویری که از شعبان بی‌مخ در ذهن داشت همان بود که از اکوان دیو در شاهنامه، تاریخ را به میراث برده بود. تکه‌یی از خاطرات سروان داورپناه – محافظ مصدق – را که نخستین بار در سال ۵۸ منتشر شده، چسبانده بود پشت قاب عکس جوانی خودش:
«دکتر مصدق و ۲۳ تن از وزیران و یارانش غروب بیست و هشت مردادماه تصمیم به خودکشی دسته‌جمعی گرفته بودند ولی به علت نبودن فشنگ‌ کافی از این کار منصرف شدند؛ پس از اینکه کلیه راه‌های تسلیم و مقاومت و تغییر محل بررسی شد و به نتیجه نرسید، مرحوم نریمان پیشنهاد خودکشی دسته‌جمعی را ارائه کرد که همه قبول کردند ولی وقتی به سراغ اسلحه رفتیم دیدیم هیچ فشنگی نداریم جز دو هفت‌تیر کوچک دکتر مصدق و نریمان که ۱۲ عدد فشنگ داشت، اسلحه گرمی نداشتیم و به این ترتیب پیشنهاد خودکشی دسته‌جمعی نریمان انجام نشد و نقشه تغییر محل اجرا شد.»
در آستانه پیری و ویرانی کامل در دهه ۶۰، شعر «زمستان» اخوان را برای او خواندم؛
نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت…
قبلا نخوانده و نشنیده بود. خیره شد توی چشم‌هایم. از جوانی بی‌حاصل خودش گفت و اینکه پس از شکست دولت مصدق، تنها روشنفکران سر در گریبان نبرده‌اند و نفس توده مردم سرد و ابری شده است.
۲- شعر «زمستان» مهدی اخوان ثالث را باید به مثابه درد/ نشانه وضعیتی در نظر آوریم که نه‌تنها زیستن روشنفکرانه را ناممکن کرده بلکه فضای عمومی را در ظلمت خود فرو برده و خانه امید و آرمان را ویران ساخته است. این شعری است که می‌توان آن را از نظرگاهی کریستوایی جابه‌جایی آلودگی از ساحت اجتماعی به ساحت زبانی دانست؛ واکنش ناگزیر زبان شعر به آنچه یک اتفاق سیاسی را به مساله‌یی اجتماعی تبدیل کرده است. آنجا که ماشین میل سیاسی در مقام ابژه قدرت، سوژه‌های خود را می‌بلعد و از کار می‌اندازد. لولی‌وش مغموم شعر اخوان، ناامید از خیابان به خلوتکده‌یی فروبسته حرکت می‌کند، از بیرون سوژه‌زدایی‌شده به درون غیرسوبژکتیو، جایی که فقدان سرخوشی در احضار مجدد آن تثبیت می‌شود. بدیهی است که در چنان جایی نمی‌توان اندوه را پالایش کرد بلکه فقط می‌توان آن را از نو به جریان انداخت و شاعری که ناظر تروما و فاجعه جمعی است، شعر اندوهگینش را چنان نیرویی پیش‌برنده خیال و خاطره به آینده زبان و جهان پیوند می‌زند، آینده‌یی که همواره باید آن را یادآوری کرد؛
چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟/ فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست / حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است / و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده / به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ‌اندود، پنهان است / حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است.
«زمستان» در یکی از «خاموش‌ترین ساعات» این سرزمین نوشته شده است. شاعر، فاجعه را از راه به زبان آوردن دلالت‌ها و مفاهیم آن نشان می‌دهد. کودتا، درونی می‌شود. مردم از عرصه‌های عمومی به خانه‌هایشان برمی‌گردند و نظاره‌گر فراموشی مهم‌ترین رخداد هستی اجتماعی خود می‌شوند. شعبان بی‌مخ در نظام نشانه‌شناسانه «فرهنگ عامه» در هیات اکوان‌دیو ظاهر می‌شود. مفهوم بیرون‌بودگی از دست می‌رود و جای خود را به درون‌بودگی ذهن‌ها و بدن‌ها می‌دهد، در این فرآیند، «آلودگی»، فراگیر است و همه را دربرمی‌گیرد؛ بازندگان و برندگان را. مهدی اخوان ثالث مرداد ۳۲ را از منظر «عامیون» شکست‌خورده نامگذاری کرده است، آنها که یک عمر در حاشیه فاجعه زیسته و مخاطبان خود نیز مغموم شعر او بوده‌اند.
دبیر سرویس صفحه تاریخ اقتصاد روزنامه دنیای اقتصاد
—————————-
نقدی بر عملکرد حزب توده در وقایع منتهی به کودتای مرداد ۱۳۳۲، مماشات یا آزادمنشی؟
رویداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در تاریخ معاصر ایران از اهمیت ویژه‌یی برخوردار است یا باید باشد. ولی از آنجایی که مردم ایران به دلایل تاریخی و مهم‌تر از آن به دلیل ساختار شخصیتی‌شان، حافظه تاریخی خوبی ندارند، نه رویدادها را آن گونه که به وقوع پیوسته است به خاطر می‌آورند و نه اگر هم چیزی به یاد آورند تحلیل درست، صادقانه و واقعی از آن به دست می‌دهند که راهنمای حرکت و کنش‌های بعدی‌شان قرار گیرد تا مانع تکرار اشتباه شود. مطلبی از من در روزنامه شرق (سه‌شنبه ۲۴ مرداد) با عنوان «مردم ۲۷ مرداد، مردم ۲۸ مرداد» چاپ شد. این نوشته نه تاریخ این رویداد است و نه تحلیلی از آن بلکه به نوشته خبرنگار روزنامه، «روایت زنده‌یی» از این رویداد است «که شاهد عینی آن» به قول خبرنگار «مجید مددی ۱۷ ساله بوده که از ۹ صبح تا شامگاه ۲۸ مرداد با پیاده‌روی و پیگیری جریان تظاهرات ضد مصدق در فاصله بازار تا میدان ۲۴ اسفند (انقلاب فعلی) تصویری زنده از واگرد ناگهانی مردم از طرفداری از مصدق به ضدیت با مصدق پیش‌روی مخاطب می‌گذارد.» نوجوان ۱۷ ساله فعال سیاسی که به گفته خودش با «پیوسته شدنش! به تشکیلات جوانان حزب توده… همه زندگی‌اش تحت شعاع آن قرار گرفت از جمله درس و مدرسه…»، اینجا و آنجا در متن روایت به حالت بغض و گریه کردنش اشاره می‌کند و بهت و حیرتش از جریان تظاهرات که با روز پیش از آن از زمین تا آسمان فرق داشت و «پرسش‌های سوزنده‌یی» که برایش مطرح بود و نمی‌توانست پاسخی برای آنها بیابد. اینک همین «نوجوان ۱۷ ساله» و پیرمرد در آستانه ۸۰ سالگی امروز که عمر درازی بر مسیر آن جریان سیالی که «به آن پیوسته شده بود!» گذارده و زجر و شکنجه و فقر و توهین و تحقیر تحمل کرده، می‍‌خواهد با نگاهی به گذشته به برخی از پرسش‌های آن روزش پاسخ دهد و از زاویه دیگری جز تحلیل‌های توجیه‌گرانه و مهمل «رفقای» پیشینش، به رویداد ۲۸ مرداد بنگرد و دلایل این «شکست مفتضح» را که شاید در هیچ کجا با این سبک و سیاق اتفاق نیفتاده است، برشمارد. «نوجوان ۱۷ ساله» در ادامه روایت خود می‌گوید: …باری فردا و بسیاری فرداهای دیگر گذشت و من و دوستانم و آدم‌های همفکر من که در انتظار واکنش از سوی حزب و دیگر جریان‌های سیاسی وابسته به «نهضت» نسبت به کودتا بودیم، مایوس و سرخورده و بی‌پناه در لاک خزیدیم و حتی از مطالعه که به آن سخت معتاد شده بودیم، محروم ماندیم…
یکی از رهبران «حزب توده» بعدها که چون من برایش «پرسش‌های سوزنده!» مطرح شده بوده است، در «عمده‌ترین پرسش‌ها» خطاب به سومین کنگره حزب توده می‌نویسد: همه‌چیز در چند ساعت از هم پاشید[!] گویی حباب نازک چراغ به زمین افتاد یا باد در ذره‌های کاه وزید:
… در مجموع این شراط بود که صبح روز ۲۸ مرداد، ما از حرکت اوباش و فواحش در شهر باخبر شدیم. خبر رسید که پاسبان‌ها و ماموران فرمانداری نظامی از آنها پشتیبانی می‌کنند… و ایشان، از رهبران حزب توده، در ادامه پرسش خود می‌نویسد: این آخرین باری است که کمیته مرکزی حزب ما، نشانه‌های کودتا را در صبح ۲۸ مرداد ۳۲ می‌بیند و متعاقب آن، هشدار جدید به دکتر مصدق می‌دهد… !
و هشدار آن چنین است:
… من با دکتر مصدق از همان راه همیشگی تماس گرفتم و به او گفتم: به نظر ما این جریان مانند ۹ اسفند، مقدمه[!!] یک شکل تازه کودتایی است[!]. ما حاضر نیستیم برای مقابله با این جریان، که از طرف نظامی‌ها و پلیس هم پشتیبانی می‌شود، به خیابان‌ها بریزیم و مردم را به مقابله دعوت کنیم. دستور دیروز شما (منظور دستور جلوگیری از تظاهرات است) مانع بزرگی برای ما است…
جالب این است که به قول نویسنده پرسش، نخستین‌بار که رهبران حزب توده به «کمک شاخه افسری» پی به توطئه کودتا بردند، در ۱۶ شهریور ۱۳۳۱[یعنی تقریبا یک سال قبل از آن] بوده است. روز ۱۷ شهریور سال ۳۱، روزنامه «رزم‌آوران» که به جای «به سوی آینده» که به دستور مصدق توقیف شده بود!، منتشر می‌شد؛ ضمن عنوان کردن نقشه کودتا، خطاب به سربازان، افسران و درجه داران نوشت: … سربازان، گروهبانان، درجه‌داران، افسران شرافتمند ارتش، اسلحه‌یی را که در اختیار دارید برای سرما و گرما نیست، برای این است که به فرمان دشمنان ملت برای سرکوبی فرزندان قهرمان و میهن‌پرست به کار رود… شما می‌توانید و باید توطئه کودتا را به جنگ ضد عمال کودتا مبدل‌ سازید. و به گفته نویسنده این «هشدار» اول است که رهبران حزب به «همه جز به خودشان» درباره توطئه کودتا می‌دهند! و وظایف آنان را برای مقابله تعیین می‌کنند و به دولت هشدار می‌دهند. … و می‌افزاید «با کمال تعجب»… دولت نسبت به این هشدارها بی‌اعتناست… و برای سرکوب قطعی توطئه‌گران هیچ اقدامی نمی‌کند! نکته حائز اهمیت اینکه رهبری حزب توده با اصلاح اشتباهات اولیه (ارزیابی غلط از حکومت ملی مصدق پیش از ۳۰ تیر ۱۳۳۱) و پذیرش او پس از آن تاریخ و تصمیم به همکاری با حکومت او، هنوز در وضعیت پایداری به لحاظ شناخت نیروها و تضادهای موجود- درون و برون- حاکمیت قرار نداشت و موقعیت خود را در صفحه سیاسی جامعه به درستی تشخیص نمی‌داد. فی‌المثل رهبری حزب توده با ارج نهادن سیاست درست مصدق در «نپذیرفتن شرایط امریکایی‌ها» که به حمایت از [منافع] انگلستان برخاسته و پیگیری او در «خلع ید» از انگلستان و در عین حال فهم و دریافت رفتار سیاسی مصدق که نشان‌دهنده «سستی و عدم قاطعیت» او «در مبارزه برای خنثی ساختن دسیسه‌های سه دشمن جنبش ملی، یعنی امریکا، انگلیس و ارتجاع ایران به رهبری دربار» امتیازی برای خود به عنوان «حزب تراز نوین» و نماینده «پرولتاریای انقلابی» کسب کرده بود، معهذا نتوانست یا به دلایل توطئه‌آمیز نخواست، پا در صفحه گذارده و رهبری حرکت انقلابی توده به پاخاسته را به دست گیرد و با درآویختن به دامان مصدق که اهل مماشات و حل «مسالمت آمیز» قضایا بود، از مبارزه رودررو کنار کشید و عاملی شد برای پیروزی کودتای خائنانه‌یی که کشور را برای چند دهه در خفقان سیاسی فرو برد. حزب توده «با چنین شناختی از دولت دکتر مصدق» که نمی‌تواند یا نمی‌خواهد دست به اقدام انقلابی و ریشه در بر کندن توطئه کودتاگران بزند، با وجود این، برای مقابله با کودتا از «مصدق اجازه می‌خواهد و مصدق اجازه نمی‌دهد!» … آقا شما را به خدا کاری نکنید که پشیمانی بیاورد. این جریان بی‌اهمیتی است!! همه نیروهای امنیتی وفاداراند! و این جریان به زودی برطرف می‌شود! اگر شما به میدان بیایید زد و خورد و برادرکشی می‌شود و من مجبورم دستور سرکوبی بدهم!! و حزب مارکسیستی تراز نوین انقلابی نیز همانند پسر خوب حرف‌شنویی! به گفته پدر گوش می‌کند و دست از پا خطا نمی‌کند! و شخص عضو رهبری حزب توده در ادامه می‌گوید:

کمیته مرکزی حزب به دنبال درخواست دکتر مصدق، کاری نمی‌کند که پشیمانی به بار آورد. از زبان مصدق مطمئن می‌شود که نیروهای امنیتی وفاداراند و از بیم «سرکوبی»، رهبری حزب که همه در همان محل ایالتی تهران جمع شده بودند. … به تماشای جریان می‌نشینند تا نزدیک ظهر خبرهای گوناگون برسد!!
و خبر رسید… «معلوم می‌شود که با وجود اطمینان دکتر مصدق که جریان به زودی بر طرف می‌شود، تنها اوباش و فواحش نیستند و دیگر نیروهای کودتا هم به میدان آمده اند- مردم بوقلمون‌صفت مذبذب نان به نرخ روز خور-!! و باز تماس دیگری با آقای دکتر برای اطمینان بیشتر»!
«آقای دکتر! از واحدهای ارتش خبرهای نگران‌کننده‌یی می‌رسد.» پاسخ دکتر مصدق: «آقا اینها پانیک (ترس) است!!» و غروب همان روز مصدق و یارانش دستگیر و خانه‌اش توسط «ملت نجیب» غارت می‌شود! و اعلام رادیویی مبنی بر پیروزی قیام ملی!
من که به قولی خود اهل بخیه هستم، یعنی هم تخصصم «فلسفه سیاسی» و «رفتار سیاسی» است و هم درس خوانده و آموزش دیده «غرب» هستم و هم «دنیای سیاست» را به دلیل وارد جریانات سیاسی شدن از کودکی، خوب می‌شناسم؛ می‌خواهم در این نوشته کوتاه ژورنالیستی! به نکته‌هایی در این رابطه اشاره کنم که کمتر به آنها پرداخته شده یا اگر شده، آن نتیجه مورد نظر که پاسخ منطقی به پرسش‌ها باشد، از آن گرفته نشده است. در آغاز این نوشته در عدم یادآوری درست رویدادها توسط مردم به علت دارا نبودن «حافظه تاریخی» ایرانی‌ها به دو نکته اشاره کردم که یکی همین «حافظه تاریخی» و دیگری «ساختار شخصیتی» بود که برای مردمی که دارای این ویژگی‌اند، کار فهم رویدادها به شکل واقعی و دستکاری نشده، مشکل و تحلیل درست و دقیق و علمی آن ناممکن است. و اشاره به این داستان در اینجا بی‌مناسبت نیست. من در جوانی، شبی در نشستی خانوادگی حضور داشتم. پدر خانواده با حالتی مغرور و به گونه‌یی اندرزگویانه اشاره به زندگی در دوران کودکی‌اش کرد که با «دوستش از ده فرار می‌کند و به پایتخت می‌آیند» در شهر بزرگ و غریب آواره به این سو و آن سو می‌روند و کل دارایی‌شان کفاف چند وعده غذای گرم را نمی‌دهد. در تکایا و حجره‌ها و مساجد می‌خوابند و چون نگران گرسنگی‌اند فکری به مغزشان می‌زند که کاسبی کنند. چند برگ کاغذ می‌خرند، با نشستن در کنار دیوار گچ از دیوارها می‌تراشیدند، بسته‌بندی می‌کردند و به جای گرد «ددت» که آن روزها به علت آلودگی محیط زیست در پایتخت، خواستار زیادی داشته به خلق‌الله می‌فروختند و چون در دو مکان بساط پهن می‌کرده‌اند و مرتب جایشان عوض می‌شده، مشکلی هم برایشان پیش نمی‌آمده است. و این آغاز راهی است که بعد به کاسبی خداپسندانه و تجارت و النهایه ثروت ختم می‌شود! و خلق‌الله نیز آن را به حساب «جوهر داشتن» می‌گذارند. این رویداد و نظایر آن را هرگز اعضای آن خانواده به یاد نمی‌آورد و از آن تحلیلی به دست نمی‌دهد؛ چراکه تحلیل رویداد ما را به داشتن روحیه کاسبکارانه و تبعات آن می‌رساند که البته خوشایند برخی که دیگر در چنان جو و حال و هوایی زیست نمی‌کنند، نیست. خاطره ۲۸ مرداد نیز چنین است. مردمی که برای حکومتی ملی و مردمی و معتقد به آزادی و کرامت انسانی به پا خاسته، خود را به رنج و زحمت و تحمل ناملایمات انداخته و حتی در راه حفظ و حراست از آن خون داده است و تا یک روز پیش از از ماجرا فریاد «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم، یا مرگ یا مصدق» یا «شاه فراری شده، سوار گاری شده!»، «مرگ بر شاه خائن»‌شان گوش فلک را کر می‌کرد، با چرخشی ۱۸۰ درجه‌یی! فردای آن روز شعار می‌دهد: «مصدق زیر پتو، ‌ای رپتو،‌ ای رپتو!»، «مرگ بر مصدق کفتار!»، «شاه جوانبخت ما، رهبر سرسخت ما، وارد میدان شده…»، «زنده باد شاه دموکرات!» چگونه ممکن است این خاطره را به درستی به یادآورد و به تحلیل صادقانه آن بنشیند! من در پیشگفتار و پی‌گفتار بر کتابی درباره شفافیت بلورین رفتار و گفتار بچه‌ها که تولستوی، نویسنده بزرگ روس، در قالب ۲۰ نمایشنامه آن را به تصویر کشیده است، در تحلیل روانشناختی توده ایرانی به ساختار شخصیتی خودمان پرداختم و دلایل رفتار و گفتار عجیب و به راستی شگفت‌انگیز ایرانی که دروغگو، دورو، فریبکار و غلام‌صفت است را نشان دادم، واقعیتی که امروزه بسیاری به آن اذعان کرده‌اند و آن را مشکلی و سد راهی در برابر پیشرفت ما به سوی آزادی، رفاه و رهایی می‌دانند. برگردیم به تحلیل‌های توجیه‌گرانه و مهمل و غیرعلمی رهبری حزب توده-حزب مارکسیستی تراز نوین طبقه کارگر- که رسالت خود را ایجاد جامعه سوسیالیستی و در نهایت جامعه بی‌طبقه کمونیستی می‌دانست. طبق اسناد موجود، رهبری این حزب از طریق سازمان قدرتمند افسری‌اش از مدت‌ها پیش از توطئه براندازی حکومت ملی دکتر مصدق آگاه بوده و به کرات به دولت مصدق نیز «هشدار» داده است. روزنامه «به سوی آینده» ارگان نیمه‌رسمی حزب هم که به انتشار این افشاگری‌ها می‌پرداخته، به دفعات به دستور حکومت توقیف‌ شده و با نما‌های دیگر دست از این افشاگری‌ها برنداشته و از میدان در نرفت. چه شد که در پایان کار سکوت مرگ پیشه کرد، میدان را ترک کرد و با ترک میدان، کودتای خائنانه‌یی را که طومار هستی ملتی را در هم پیچید، به پیروزی رساند! نویسنده کتاب قابل تامل «سازمان افسران حزب توده ایران» پرسش تامل‌برانگیزی را مطرح می‌کند: «… آیا کودتا تنها علیه دکتر مصدق و یاران وی رخ داد یا سرنوشت کشوری را رقم می‌زد که حزب توده خود را در آن سهیم می‌دانست؟» و جالب است بدانیم که طبق گفته نویسنده این کتاب، «اعضای موثر کودتا افسران توده‌یی بوده‌اند»! به این نکته هم توجه کنیم: بیژن جزنی در ارزیابی کودتای ۲۸ مرداد و عملکرد حزب توده به نکته قابل توجهی اشاره می‌کند که می‌تواند بخشی از دلایل عدم تحرک رهبری حزب توده را توضیح دهد. وی می‌نویسد: «رهبری حزب توده فکر می‌کرد ۲۸ مرداد فقط شکستی برای جنبش ملی و به ویژه برای مصدق و جبهه ملی خواهد بود و حزب و سازمان‌های مخفی آن خواهند توانست به مبارزه مخفی ادامه دهند[زهی خیال باطل] در نتیجه چیزی که آن را «فقر تئوریک» نامیده‌‌ام، نتیجه این طرز فکر در پیش گرفتن سیاستی غیرفعال و تسلیم‌طلبانه در مقابل کودتا بود.» در پایان این مقال ضروری است اشاره‌یی به مسوولیت جبهه ملی در شکست نهضت ملی ایران و همچنین مسوولیت حزب توده در این شکست بکنیم که ارزیابی‌مان به سرانجامی رسد. مسوولیت جبهه ملی در به شکست انجامیدن نهضت ملی: جبهه ملی که به نوشته «گذشته چراغ راه آینده است»، مظهر نماینده طبقات مرفه ضد استعمار کشور ما بود… با تمام معایبش در مرحله معینی از مبارزه ضداستعماری مردم ایران، رهبری آن را به دست گرفت و آن مبارزه را تا مرحله تصویب نهایی قانون ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور و اجرای خلع ید از شرکت نفت جنوب پیش راند. اما جبهه ملی بنا به ماهیت و ترکیب خود که از افراد دموکرات و ملی گرفته تا وابستگان به طبقات مختلف هیات حاکمه و عمل امپریالیسم انگلیس و امریکا… نتوانست در حفظ نتایج به دست آمده از مبارزه ضداستعماری موفق شود. زیرا رهبری آن به علت پیوستگی‌ها و وابستگی‌هایی که با طبقات حاکمه داشت، در مبارزه ضداستعماری قاطع و بی‌گذشت نبود و قدرت اصلاحات اساسی و بنیادی را در کشور نداشت… جریان مبارزه به خوبی نشان داد هنگامی که دولت دکتر مصدق از نظر داخلی وضع استوارتر و پایدارتری داشته و دشمنان داخلی خود را به عقب رانده، در صحنه بین‌المللی نیز غلبه با او بوده است. برعکس، هر وقت در سیاست داخلی تزلزل و تردید به خود راه داده و در پیکار با دشمنا داخلی سهل‌انگاری و مماشات پیش گرفته، در کادر جهانی نیز مجبور به عقب‌نشینی شده است[گذشته چراغ راه آینده است، صص ۶۲۴-۶۲۳]. مسوولیت حزب توده ایران در به شکست کشاندن نهضت ملی ایران: حزب توده ایران با اتکا به سازمان نظامی خود پیشاپیش نقشه‌های کودتاچیان را علیه دولت مصدق کشف و افشا می‌کرد، همواره از اعضای خود و مردم کشور می‌خواست که برای درهم‌شکستن کودتا آماده باشند… در شهریور ۱۳۳۱، هنگامی که نقشه کودتای سرلشکر حجازی و سرلشکر زاهدی افشا شد، روزنامه «به سوی آینده» نوشت: کودتا را باید به جنگ ضدکودتا مبدل ساخت… جمعیت ملی مبارزه با استعمار (از سازمان‌های وابسته حزب) طی اعلامیه‌یی به مناسبت توطئه ۹ اسفند از هموطنان خواستار شد برای حفظ پیروزی‌های ملی، توطئه مزدوران استعمار را در هم شکنند… و در ۱۸ مرداد ۱۳۳۲ روزنامه «به سوی آینده» در سرمقاله خود نوشت: «باید با یک حمله مردانه قلعه فرتوت دربار را گشود و پرچم فرمانروایی ملت را بر فراز آن برافراشت.» ولی با تمام این هشدارها و ایجا آمادگی در مردم، حزب «پیشرو» در ۲۸ مرداد به دلایل زیاد، از جمله فرصت‌طلبی و عدم درک کافی و فهم درست پیامدهای کودتا، به جای آماده‌باش و حرکت به سوی تسخیر لانه‌های فساد، اعلام راحت‌باش کرد و گذاشت کودتا به پیروزی برسد! و تحلیل سیاسی این عقبگرد مفتضحانه از سوی حزب توده چنین بود: «در این مرحله رهبری سهم بورژوازی بود و مسوولیت شکست نهضت نیز به پای اوست نه حزب توده ایران؛ در مرحله دوم انقلاب رهبری و لذا مسوولیت سرنوشت نهضت با ما است!»… و دیدیم چگونه مرحله دوم انقلاب رسید و حزب مارکسیستی به وظیفه انقلابی‌اش عمل کرد.

منابع و مآخذ در دفتر روزنامه موجود است.
منبع روزنامه اعتماد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر